اخلاق در نهج البلاغه(4)
اخلاق در نهج البلاغه(4)
علامت متقيان
يعفو عمن ظلمه، و يعطي من حرمه، و يصل من قطعه؛
پرهيزگار از کسي که به او ستم کرده مي گذرد و به آنکه محرومش ساخته عطا مي کند و با کسي که پيوندش را قطع کرده مي پيوندد (همان، خطبه 193).
يمسي و همه الشکر، و يصبح و همه الذکر، يبيت حذرا، و يصبح فرحا؛
همّ و غمّ او در شبانه روز ذکر خداوند است شب در پرهيز مي خوابد و صبح شادان بر مي خيزد(همان).
فهم لانفسهم متهمون، و من اعمالهم مشفقون؛
پرهيزگاران خود را متهم مي سازند و از کرده هاي خويش هراسان اند (همان).
و حاجاتهم خفيفه، و انفسهم عفيفه؛
نيازهاي پرهيزگاران سبک است و جان هايشان عفيف و با مناعت (همان)
انک تري له قوه في دين و حزما في لين، و ايمانا في يقين، و حرصا في علم، و علما في حلم؛
از علائم و صفات متقين اين است که مي بيني در آنها قوت و قدرت نيروي دين را و جديت در عين نرمي و ايمان توأم با يقين و حريص بودن در کسب علم و حليم بودن در عين عالم بودن (همان).
ارادتهم الدنيا فلم يريدوها؛
دنيا پرهيزگاران را خواست اما آنان دنيارا نخواستند (همان).
غضوا ابصارهم عما حرم الله عليهم، و وقفوا اسماعهم علي العلم النافع لهم؛
پرهيزگاران چشمان خود را از آنچه که به آنان تحريم فرموده است پوشيدند و گوش هاي خود را به آن علم که براي آنان سودمند است فرا دادند (همان).
في الزلازل و قور. و في المکاره صبور، و في الرخاء شکور؛
پرهيزگار در مقابل حوادث اضطراب انگيز و لرزاننده با وقار و پابرجاست و در ناگواري ها شکيبا و در موقع آسايش سپاسگزار(همان).
المتقون فيها [في الدنيا] هم اهل الفضائل: منطقهم الصواب، و ملبسهم الاقتصاد، ومشيهم التواضع؛
پرهيزگاران در دنيا اهل فصائل اند، گفتارشان راست و لباسشان متوسط و راه رفتنشان با تواضع و فروتني است (همان).
اذا زکي احد منهم خاف مما يقال له فيقول ک انا اعلم بنفسي من غيري، و ربي اعلم مني بنفسي ؛ اللهم لا تواخدني بما يقولون، و اجعلني افضل مما يظنون، و اغفرلي ما لا يعلمون؛
اگر يکي از پرهيزگاران را بستايند، از آنچه درباره ي او گويند بترسد، و گويد:«من خود را از ديگران بهتر مي شناسم و خداي من مرا از خودم بهتر مي شناسد. بار خدايا! مرا مؤاخذه مکن بدانچه بردباري مي کردند(همان).
و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الا علي
متقين با بدنهايي در اين جهان زندگي مي کنند اما روح آنها به جايگاهي بس اعلي وابسته است(همان، نامه 47).
نهج البلاغه
اندیشه، غرق لذّت نهج البلاغه
عالم، رهین منّت نهج البلاغه
جان و دل و ادراک آگاهان عالم
افتاده مست از نکهت نهج البلاغه
خواهی اگر بیپرده دیدن روی دلدار
ای دل بیا در خلوت نهج البلاغه
بهر طهارت عارفان شویند جان را
در آبشار حکمت نهج البلاغه
جوشد هزاران چشمه آب زندگانی
از بند بند قامت نهج البلاغه
فجر هدایت، نور عرفان و عنایت
تابد به جان از طلعت نهج البلاغه
باران سرّ غیب و موج علم مکنون
ریزد ز آیت آیت نهج البلاغه
برای خواندن ادامه شعر به ادامه مطلب بروید
(خطبه 1) 16- نتايج ارتباط باملائكه
(خطبه 1) 16- نتايج ارتباط باملائكه
کلیک کنید و سخنرانی استاد اصغر طاهرزاده درباره خطبه 1 نهج البلاغه دانلود کنید
از كجا معلوم خدا یكی است؟
از كجا معلوم خدا یكی است؟
پندهای نهج البلاغه 1
امیر مومنان، علی علیه السلام میگوید:
لَو کـانَ لِـرَبّـکَ شَریـكٌ لَأتَـتـکَ رُسُـلُـهُ نامه31
اگر پروردگارت شریکی داشت، فرستادگان آن شریک (یعنی پیامبران آن خدای دیگر نیز) نزد تو می آمدند
خداوند توانایی که ما را، و این دنیای پهناور و پر از زیبایی را، آفریده است، خدایی یگانه و بی همتاست.
تمام پیغمبرانی که برای راهنمایی افراد بشر، به میان مردم آمدهاند، با آن که دینهای گوناگون آوردهاند، سخنهایشان درباره خدا، یکسان و همانند بوده است. همه آنها، به پیروان خود گفتهاند که: خدا یکی است و شبیه و شریک ندارد.
دوست من، این را بدان که اگر غیر از پروردگار یگانه و بیشریک، خدای دیگری هم وجود داشت، او نیز از سوی خود، پیغمبرانی می فرستاد تا هم وجود او را به افراد بشر اعلام دارند، هم مردم را به سوی او دعوت کنند.
ولی در طول هزاران سالی که از زندگی بشر می گذرد، و از میان 124 هزار پیغمبری که برای هدایت مردم آمدهاند، هرگز پیغمبری نگفته است: «من، از سوی خدایی دیگر، غیر از خدای یگانه، به سوی شما فرستاده شدهام».
همین موضوع، دلیل آشکاری است برای آن که بدانی: خدای تو، و آفریدگار همهی افراد بشر، و خالق این جهان بزرگ، همان خداوند یگانه و بی مانندی است که تمام پیغمبران، از او سخن گفتهاند و همه افراد بشر را، به سوی او دعوت کردهاند
اخلاق در نهج البلاغه(3)
اخلاق در نهج البلاغه(3)
زهد حقيقي ترک مال و جاه، بلکه ترک جميع حظوظ نفس از دنياست. و علامت زهد حقيقي آن است که؛ غنا و فقر و ذمّ و مدح و ذلّ و عزّ (ذلت و عزت) به جهت غلبه انس به خداي تعالي براي زاهد مساوي باشد (همان، ص 77)
اميرمؤمنان(عليه السلام) زهادت را چنين تعريف فرموده است:
ايها الناس الزهاده قصر الامل، و الشکر عند النعم، و الورع عند المحارم؛ اي مردم! پارسايي، دامن آرزو برچيدن است و شکر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسايي ورزيدن [است] (نهج البلاغه، خطبه 81).
حضرت در مورد مفهوم مقابل زهد، که رغبت است مي فرمايد:
و الرغبه مفتاح النصب؛
رغبت کليد رنج است (همان، حکمت 371).
و در مورد ثمره زهد مي فرمايد:
ازهد في الدنيا يبصرک الله عوراتها، و لا تغفل فلست بمغفول عنک؛
دل از دنيا برکن، تا خداوند تو را به عيب ها و زشتي هاي آن بينا کند و غافل مباش، زيرا خداوند از تو غافل نيست (همان، حکمت391).
و برترين زهد از نظر آن حضرت، مخفي نگاه داشتن زهد است.
افضل الزهد اخفاء الزهد (همان، حکمت 28).
اميرمؤمنان(عليه السلام) خود زاهدترين مردم روزگار خود بود و در خواستن از ديگران به اين که در زهد او را ياري دهند به عثمان بن حنيف نوشت:
همانا پيشوايتان از تمام دنيا به دو کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است، آگاه باشيد! شما نمي توانيد چنين باشيد! وليکن مرا در پارسايي و تلاش و پاکدامني و پيمودن راه صحيح ياري کنيد.
[الي عثمان بن حنيف الانصاري]. الاو ان لکل ماموم اماما يقتدي به، ويستضيء بنور علمه. الا و ان امامکم قد اکتفي من دنياه بطمريه، و من طعمه بقرصيه. الا و انکم لا تقدرون علي ذلک، و لکن اعينوني بورع و اجتهاد، وعفه و سداد (همان، نامه 45).
اخلاق در نهج البلاغه(2)
اخلاق در نهج البلاغه(2)
عيب پوشي يا سترالعيوب
من ستر علي مسلم ستره الله في الدنيا و الاخره؛
هر که برعيب مسلماني پرده پوشد خداوند در دنيا و آخرت عيب او را بپوشاند (جامع السعادات 280/2).
اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ي پوشاندن عيب ديگران فرمود:
من اشرف افعال الکريم غفلته عما يعلم؛
از کارهاي شرافت مندانه مرد کريم آن است که از آن چه مي داند خود تغافل ورزد (و عيب ديگران را ناديده پندارد) (نهج البلاغه، حکمت 222).
و در سخني ديگر فرمود:
من نظر من عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره؛
هر که در عيب خود بنگرد، عيب ديگران را از ياد ببرد (همان، حکمت 349).
حضرت امير(عليه السلام) در يک تعبير ديگر فرموده است:
السخاء سترالعيوب؛ (ميزان الحکمه 420/4 به نقل از غررالحکم).
سخاوت و بخشش پوشاندن عيب ديگران است.
صبر و بردباري
و قال عليه السلام: الصبر صبران: صبر علي ما تکره، و صبر عما تحب (نهج البلاغه، حکمت 55).
اميرمؤمنان(عليه السلام) در وصيتش به فرزندش حسن(عليه السلام) فرمود:
عود نفسک الصبر علي المکروه، و نعم الخلق التصبر في الحق؛
خويشتن را به صبوري در برابر ناخوشايندها عادت ده، و نيکو خصلتي است صبوري کردن در راه حق (نهج البلاغه، نامه 31).
در خطبه 98 فرمود:
و ان ابتليتم فاصبرووا، فان العاقبه للمتقين؛
اگر [به رنج و ناراحتي] مبتلا شديد، شکيبا باشيد که عاقبت [پيروزي] با پرهيزگاران [يعني با صابران] است.
در خطبه ي 26 فرمود:
و استشعروا الصبر فانه ادعي الي النصر؛
شکيبايي را شعار خود سازيد که به نصرت و پيروزي فراخواننده تر است.
شما چقدر تقوا داريد؟!
شما چقدر تقوا داريد؟!

خطبه «همام» از خطبههاى معروف نهجالبلاغه است كه در آن سيماى پرهيزگاران و ترسيم جمال متقين، از زبان اميرالمومنين حضرت على(عليهالسلام) بيان شده است.
«همام» از ياران زاهد و اهل سير و سلوك امام بوده است، كلمه «همام» از ريشه لغوى «همم» است، به معناى كسى كه تصميم به هر كارى بگيرد آن را به انجام رساند و تا آن را تمام و كمال نكند؛ رها نكند.
«همام»، پسر «شريح» و برادرزاده «ربيع بن خثيم» است. ربيع يكى از هشت زاهد و پارساى معروف تاريخ و زمان خود است. علامه شهيد آية الله مطهرى، در كتاب سيرى در نهجالبلاغه، او را از جمله ياران و دوستان اميرمومنان على(عليهالسلام) شمرده كه دلى سرشار از معرفت و روحى از آتش عشق، شعلهور داشت.
چنين روايت شده است، «همام» که مردى پارسا و عبادتپيشه بود به آن حضرت گفت: اى پيشواى مومنان، سيماى پرواپيشگان و پارسايان را برايم ترسيم فرما، آن چنانكه گويا آنان را مىبينم.
امام کمي درنگ كرد و از پاسخ سريع خوددارى فرمود و آنگاه گفت: اى همام! اطاعت پروردگار كن و از او پروا دار و به نيكى و نيكوكارى روى آر كه خدا با تقوا پيشگان و نيكوكاران است.
پاسخ كوتاه امام او را قانع نساخت و عطش درونيش همچنان باقى ماند و بدان بسنده نكرد، به طوري كه اصرار بر شنيدن پاسخ كامل، در چهره او خوانده مىشد.
ارزش حکومت در نگاه علی بن ابیطالب (علیه السلام)
ارزش حکومت در نگاه علی بن ابیطالب (علیه السلام)

سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. اما کاملترین مرد تاریخ که قدرتی لایزالی دارد حکومت را نمی خواهد مگر برای اینکه حقی را بر پا دارد یا باطلی را از میان بردارد. و در غیر این صورت حکومت برایش از لنگه ای کفش پاره بی ارزشتر است.
فقلت لا قیمة لها. فقال علیه السلام: والله لحسی احبّ الیّ من امرتکم الا ان اقیم حقّاً او ادفع باطلّا.»
« عبدالله بن عباس می گوید: وارد شدم در ذی قار 1 خدمت امیرالمومنین علیه السلام، در حالیکه کفشش را وصله می کرد. به من فرمود؛ ارزش این کفش چقدر است؟
گفتم: ارزشی ندارد، فرمود: سوگند به خدا، این کفش در نزد من محبوب تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را از میان بردارم.
برتری کفش کهنه بر زمامداری بر کشورها
آری، این منطق امیرالمومنین علیه السلام است در برابر منطق نماهای حیات بشری. آیا در تاریخ سراغ دارید افرادی را که این گونه از روی ایمان راستین سخن بگویند؟
سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. ممکن است جمله ای که امیرالمومنین علیه السلام در ارزیابی زمامداری و حکومت بر مردم بیان فرموده است، برای اکثریت قریب به اتفاق مردم قابل تصور نباشد، چه رسد به آنکه آن را تصدیق کنند و بپذیرند.
(خطبه 1) 15- نتايج ارتباط ملائك باانسان
(خطبه 1) 15- نتايج ارتباط ملائك باانسان
کلیک کنید و سخنرانی استاد اصغر طاهرزاده درباره خطبه 1 نهج البلاغه دانلود کنید
اخلاق در نهج البلاغه(1)
اخلاق در نهج البلاغه(1)
طرح مسئله
رابطه شناخت فضائل و رذائل اخلاقي در عمل به فضائل و اجتناب از رذائل چگونه است؟
از اميرمؤمنان(عليه السلام) به عنوان باب مدينه ي علم رسول خدا(صلي الله عليه و آله)چگونه مي توان الگوي مکارم اخلاقي گرفت؟
نقش نهج البلاغه در معرفي و بيان فضائل و رذايل اخلاقي چيست؟
تعريف فضائلي از قبيل: صله رحم، کتمان سر، صبر، امانت داري و اداي امانت، قناعت، زهد، تقوي و عزت نفس چيست؟ و از ديدگاه اميرمؤمنان چه تأثيري در سعادت انسان دارد؟
اهميت و ضرورت علم اخلاق
اگر روح انسان به صفات شريف متصف گردد، آن گاه مدام و ابدي در بهجت و سعادت خواهد بود. اگر به رذايل صفات متصف گردد در عذاب و شقاوت مخلد خواهد بود. انسان از اول افق انسانيت تا آخر مدارج انسانيت، داراي عرض عريضي است. اولِ آن متصل به افق بهائم است و آخر آن به افق ملائکه اتصال دارد. علم اخلاق، انسان را از حضيض بهيميّت به اوج مراتب ملکيّت عروج مي دهد. پس صناعتي که اخس موجودات را به اشرف مخلوقات مي رساند، صناعتي بس شريف است.
بنابراين جهت بود که حکماي سلف، علم را به طور حقيقي، جز بر علم اخلاق اطلاق نمي کردند و علم اخلاق را به عنوان «اکسير اعظم» مي ناميدند و اول تعاليمشان علم اخلاق بود و معتقد بودند تا وقتي که اخلاق متعلم، مهذب نگشته ساير علوم براي او سودي نخواهد داشت.
قرآن کريم براي تزکيه و تهذيب اخلاق، اهميت خاصي قائل است و آنرا موجب فلاح و رستگاري مي داند. رستگاري ملازم با سعادت است. چنانکه فرمود:
قد افلح من تزکي (اعلي، 14).
و نيز فرمود:
قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها
هرکس نفس ناطقه ي خود را از گناه و بدکاري پاک و منزه سازد به يقين رستگار خواهد بود و هر که او را به کفر و گناه پليد گرداند البته زيانکار خواهد گشت (شمس، آيات 9و10).
علي(عليه السلام) فرمود:
و من تادب بادب الله اداه ذلک الي الفلاح الدائم؛ (سنن النبي، ص 92)
هر کس به ادب مؤدب شود اين ادب او را به رستگاري دائم مي کشاند.
بارگاه منور امير المومنين حضرت علی (ع)/ نجف اشرف
ادامه تصاویر در ادامه مطلب
وقت نماز در نهج البلاغه
وقت نماز در نهج البلاغه
آنچه در نامه ی پنجاه و دوم نهج البلاغه از امام علی(علیه السلام) در باره اوقات نمازهای شبانه روزی آمده در باره بهترین وقت این نمازهاست و اختلافی با قرآن و روایات دیگر که مورد استفاده احکام شرعی نماز است، نمی باشد.

متن نامه امام یا پاسخ به در خواست یکی از کارگزارانش است یا نیازی که آن حضرت برای انجام نماز می دانسته و به حالت حکم حکومتی براى فرمانداران خود نوشته است. در مقدمه این نامه، جمله ای در باره نماز از امام را در نامه بیست وهفتم که به محمد بن ابی بکر هنگام فرمانداری مصر نوشته اند، می آوریم تا اهمیت نماز اول وقت را از دیدگاه آن حضرت بدانیم:
«صَلّ الصّلاةَ لِوقْتِها المُۆَقّت لها، و لا تُعجِّل وقتها لِفَراغ، و لاتُۆخِّرها لاشْتِغالٍ وَ اعْلمْ انّ كُلّ شىءٍ مِنْ عملك تَبَعٌ لِصلاتِكَ»:نماز را در وقتی که برای آن تعیین شده به جای آور و در هنگام کار نداشتن در انجام آن مشتاب؛ و چون در حال انجام كارى هستی از انجام نماز روی برمتاب؛ آگاه باش كه تمام اعمال تو، پیرو نمازت است.(نهج البلاغه صبحی صالح ص 385و384)
نامه اوقات نماز به والیان شهرها:
اَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفىءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ:
«نماز ظهر را وقتی با مردم به جای آور که سایه خورشید از زوال آن به طرف مغرب اندازه دیوار بزگاه(آغل بز) باشد.» در نهج البلاغه فیض الاسلام این عبارت آمده: حَتَّى تَفِی ءَ الشَّمْسُ مِنْ مِثْلَ مَرْبِضِ الْعَنْزِ( در نهج البلاغه مرحوم صبحی صالح و نهج البلاغه مرحوم عبده متن اولی آمده است. در معنا فرقی ندارند زیرا "تفیء" معنای آن را در خود دارد.عبده در معنای آن آورده است: "یعنی رفتن خورشید به طرف غرب، آن مقدار باشد که سایه اش به اندازه ی دیوار آغل بز گردد". دیوار آغل بز و گوسپندحدود یک متر ارتفاع دارد یعنی سایه به اندازه ی این دیوار باشد. به طور مسلم دیوار باید مسیر سیر حرکت خورشید از شرق به غرب را در فرضیه برش بدهد. صبح سایه اش در غرب باشد و از ظهر به بعد، سایه اش به طرف شرق برگردد.
امام امر می فرماید: نماز را با مردم در حد ناتوان ترین افراد شرکت کننده به جای آورید و از کسانی نباشید که فتنه گری کنید
وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَ الشَّمْسُ بَیْضَاءُ حَیَّةٌ فى عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِینَ یُسَارُ فِیهَا فَرْسَخَانِ:
«و نماز عصر را با مردم در بخشی از روز برگزار کن كه نور آفتاب سفید و جلوه گری نماید و بشود به اندازه دو فرسخ تا غروب راه رفت.» نور آفتاب بعد از ظهر، سفید و شفاف است که کمتر می شود به زمین هم، بدون چشم به هم زدن، نگاه کرد زیرا نور آن، چشم را اذیت می کند و زردی این نور وقتی بیشتر می شود که خورشید حدود یک ساعت یا مقداری بیشتر تا غروب زمان دا شته باشد.
انسان کامل از ديدگاه نهج البلاغه(2)
انسان کامل از ديدگاه نهج البلاغه(2)
اين چنين انسان معدن کلمات الله است.
آن جمع مراتب الهيه و کونيه از عقول و نفوس کليه و جزئيه و مراتب طبيعت در اصطلاح اهل الله تا آخر تنزلات و تطورات وجود است و فرق و تميز به ربوبيت است چنانکه قائم آل محمد صلي الله عليه و اله در توقيع رجبي فرمود:
«فجعلتهم معادن لکلماتک ...لا فرق بينک و بينها الا انهم عبادک و خلقک...».
دو ضمير«بينها الا انهم»مانند دو ضمير کريمه :«علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم »است و در«فيهم کرائم القرآن»سخني در پيش است.
حجت الله
«اللهم بلي لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً».(2)در حکمت متعاليه مقرر است که هيچ زماني، خالي از نفوس مکتفيه نيست و آنکه اتم و اکمل است حجه الله است پس هيچ زماني خالي از حجه الله نباشد امام صادق عليه السلام فرمود:«الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق»در دعاي عرفه صحيفه سجاديه است:«اللهم انک ايدت دينک في کل اوان بامام اقمته علماً لعبادک...»اين حجت خواه ظاهر باشد و خواه غائب، شاهد است. شاهدي قائم که هيچگاه قعود ندارد، امام باقر عليه السلام فرمود:«اذا قام قائمنا»،و همچنين در تفسير امام صادق عليه السلام:«من اقر بقيام القائم عليه السلام...»و نيز در کلام ثامن الحجج عليه السلام:«لا تخلوا الارض من قائم منا ظاهر او خاف»و هکذا در روايت ديگر که اتکا به قائم است.
(خطبه 1) 14- حضورملائكه درتدبيرعالم
(خطبه 1) 14- حضورملائكه درتدبيرعالم
کلیک کنید و سخنرانی استاد اصغر طاهرزاده درباره خطبه 1 نهج البلاغه دانلود کنید
ارزش ما به اندازه آرزوهای ماست !
ارزش ما به اندازه آرزوهای ماست !
آرزوهاى دور و دراز، انسان را گرفتار سوء رفتار و قبح اعمال مى کند. در زبان عرب دو لغت به معناى امید و آرزوست یکى «رجاء» و دیگرى «أمَل» است، اوّلى بار مثبت دارد و منظور از آن امید و آرزوى سازنده است، ولى «اَمَل» گاه بار منفى دارد و به معنى آرزوهاى غیرسازنده است. ظاهراً در فارسى «امید» معادل «رجاء» و «آرزو» معادل «امل» است.

قال على (علیه السلام):
«ما اَطالَ اَحَدٌ الاَْمَلَ اِلاّ نَسِىَ الاَْجَلَ و اَساءَ الْعَمَلَ»
«هیچ انسانى آرزوهاى خود را طولانى نمى کند، مگر این که مرگ را فراموش مى کند و اعمال او بد مى شود!».( غرر الحکم و درر الکلم، ج 6، ص 101، حدیث 9676)
حضرت على(علیه السلام) در این روایت پرمعنى به یکى از جنبه هاى منفى «أمل» مى پردازد و تأثیر سوء آن را در اعمال انسان گوشزد مى نماید.
سۆال: راستى چرا «آرزوهاى طولانى» این قدر بد است؟
پاسخ: خاصیّت زرق و برق مادّى دنیا این است که از دور جاذبه قوى دارد، امّا وقتى انسان به نزدیک آن مى رسد به آن عادت مى کند و جاذبه خود را از دست مى دهد. مانند موادّ مخدّر که افراد قبل از رسیدن به آن برایشان جاذبه دارد، امّا وقتى معتاد شدند دیگر جذبه اى براى آن ها ندارد. و باید مرتّباً مقدار آن را افزایش دهند تا در کام مرگ فرو روند.
شخصى که اجاره نشین است و از مشکلات آن رنج مى برد آرزو مى کند که خانه اى ملکى، هر چند کوچک نصیبش شود و این برایش فوق العاده جاذبه دارد، امّا هنگامى که به آن مى رسد، پس از مدّت کوتاهى برایش عادى مى شود و آرزوى خانه اى بزرگ تر با امکانات بیش تر مى کند، امّا به آن هم قانع نیست و هر روز در فکر منزل مرفّه ترى است.
هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمى دگر!
بنابراین آرزوها مرز و پایانى ندارد، بدین جهت اگر انسان بخواهد به آرزوهاى خویش برسد باید تمام نیرویش را صرف رسیدن به آن نماید و طبیعى است که دیگر وقت و نیرویى ندارد که صرف جهان آخرت نماید. بدین جهت در احادیث معصومین آرزوهاى طولانى مذمّت گردیده و موجب فراموش کردن آخرت شمرده شده است.