تئوری پیدایش جهان در نظر نهج البلاغه

تئوری پیدایش جهان در نظر نهج البلاغه

نهج البلاغه

خداوند در آن فضای عظیم، آبی جاری ساخت که امواج متلاطم و متراکم داشت و آن را بر پشت تندبادی شدید و طوفانی، کوبنده و شکننده سوار کرد، سپس باد را به بازگرداند آن امواج فرمان داد و بر نگهداریش مسلط ساخت و تا حدّی که لازم بود آن دو را با هم مقرون ساخت، فضای خالی در زیر آن گشوده شده بود و آب در بالای آن در حرکت سریع قرار داشت.

 سالهای بسیار زیادی است که دانشمندان علوم فیزیک و ریاضی و زیست شناسی و طبیعت شناسان به دنبال کشف معمای حیات و توضیح چگونگی پیدایش جهان هستی با این عظمت هستند و هر روز ابعاد تازه تری از این واقعه عظیم به روی بشریت گشوده می شود. رازهایی درباره ی چگونگی پیدایش کهکشانها، کرات و به خصوص کره ی زمین و هر آنچه که در آن موجود است از کوهها و دریاها و صحراها گرفته تا موجودات زنده ی میکروسکوپی تا انسان که عظیم ترین و پیچیده ترین جزء عرصه حیات است.

ما با وجود تلاش های روزافزون دانشمندان، هنوز هم ابهامات فراوان و پرسش های بی پاسخ زیادی در این باره وجود دارد که شاید عقل بشری به آن دست نیابد و لازم است تا فردی که از همه جهات به علوم احاطه دارد، درباره ی آن توضیح دهد و این شخص چه کس می تواند باشد جز امام معصومی که علمش از خزانه بیکران الهی سرچشمه می گیرد و به اذن الهی از اسرار آفرینش آگاهی دارد.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بخش های مختلفی از نهج البلاغه به شرح و توضیح شگفتی های آفرینش موجودات می پردازد اما بیشترین و کاملترین شرح واقع از چگونگی آفرینش در خطبه اول نهج البلاغه آمده است که در آنجا حضرت با بیان توحید ذات پروردگار و اعتراف به علم بی کران الهی نسبت به موجودات خطبه را آغاز می کند و در ادامه به توصیف مرحله به مرحله ی آفرینش موجودات می پردازد.

نیروی گریز از مرکز سبب شد توده های عظیمی از این گاز فشرده به فضای خالی پرتاب شوند و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) امواج این دریا را به هر سو بفرستد و آن را در هوای باز و جو وسیع بالا برد و از آن منظومه ها و کهکشانها و کرات کوچک و بزرگ عالم بالا پدید آمد.
 
ادامه مقاله در ادامه مطلب

ادامه نوشته

نیایشی زیبا از نهج البلاغه

نیایشی زیبا از نهج البلاغه

نهج البلاغه

خدایا! خشنودى خود را بهره ما فرما، هم در این حال كه داریم ، و بى نیازمان گردان از اینكه جز به سوى تو دست برداریم ، كه تو بر هر چیز توانایى.

انسان به فطرت خود عاشق خداى یگانه جمیل است كه تنها او سزاوار پرستش و ستایش و نیایش است . انسان پیوسته در پى این بوده است كه موجودى قابل ستایش و تقدیس بیابد و او را عاشقانه بستاید و بدو نیایش ‍ برد؛ و تلاش مربیان الهى پیوسته بر این بوده است كه آدمیان را متوجه تنها معبود شایسته تقدیس بنمایند و راه نیایش او را بدیشان بیاموزند تا این نیاز فطرى آدمیان به درستى پاسخ یابد. پیشواى موحدان ، على (علیه السلام) در نیایشى والا چنین سروده است : 

«اللهم اءنت اءهل الوصف الجمیل ، و التعداد الكثیر، ان تؤ مل فخیر ماءمول ، و ان ترج فخیر مرجو. اللهم و قد بسطت لى فیما لا اءمدح به غیرك ، و لا اءثنى به على اءحد سواك ، و لا اءوجهه الى معادن الخیبه و مواضع الریبه ، و عدلت بلسانى عن مدائح الآدمیین ؛ و الثناء على المربوبین المخلوقین . اللهم و لكل مثن على من اءثنى علیه مثوبه من جزاء، اءو عارفه من عطاء؛ و قد رجوتك دلیلا على ذخائر الرحمه و كنوز المغفره . اللهم و هذا مقام من اءفردك بالتوحید الذى هو لك ، و لم یر مستحقا لهذه المحامد و الممادح غیرك ؛ و بى فاقه الیك لا یجبر مسكنتها الا فضلك ، و لا ینعش من خلتها الا منك و جودك ، فهب لنا فى هذا المقام رضاك ، و اءغنیا عن مد الایدى الى سواك ؛ انك على كل شى ء قدیر » .( نهج البلاغه ، خطبه 91)

خدایا! تویى سزاوار نیكو ستودن ، و بسیار و بى شمار ستایشت نمودن . اگر امید به تو بندند بهترین امید بسته اى ، و اگر چشم از تو دارند، این چشمداشت را هر چه نیكوتر شایسته اى . خدایا! در نعمت بر من گشادى ، و مرا زبانى دادى تا بدان مدح جز تو را نخوانم ، و بر كسى غیر تو آفرین نرانم . و بدان كسانى را نستایم كه نومید كنند یا گمان آن بود كه نبخشند، و زبان خود را باز داشتم از ستودن مردمان ، و آفریدن راندن بر پروردگان و آفریدگان . بار خدایا! هر ثناگوى را بر ثنا گفته ، پاداشى است : جزایى - در خورد ثناى آفرین گوینده - یا عطایى نیكو - سزاوار بزرگى پاداش دهنده . 

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

حقوق مسلم افراد در نهج البلاغه

حقوق مسلم افراد در نهج البلاغه

نهج البلاغه

حقوق بشر، یک سلسله حقوق طبیعی و فطری است که هر انسانی در هر نقطه ای از جهان آن را جزء حقوق مسلّم خود می داند و هیچ کس حق ندارد این حقوق را از دیگری سلب کند.

در این جا به بیان این حقوق و بررسی تطبیقی آن با سخنان گهربار امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام می پردازیم.

1- حق آزادی

آزادی یعنی: نبودن مانع بر سر راه اندیشه ی درست و اعمال شایسته. اگر این تعریف را برای آزادی بپذیریم، طبیعی ترین حق هر انسانی است که بتواند بدون هیچ مانعی تفکر کند، و اعمال نیکو انجام دهد. در حالی که در طول تاریخ می بینیم که همواره این حق طبیعی انسان ها توسط زورگویان مورد تجاوز قرار گرفته  و پایمال شده است.

یکی از انواع این آزادی ها، آزادی شخصی است، یعنی اینکه هر انسانی مالک اراده و اختیار و سرنوشت خویشتن باشد و هیچ کس حق نداشته باشد جان و مال و اراده او را تسخیر کند و از او بگیرد.

امام علی علیه السلام در بیان این حق می فرماید:

«و لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّاً»1

«خود را برده دیگران مساز در حالی که خداوند تو را آزاد آفریده است.»

و همچنین در جای دیگری فرموده است:

«الناسُ کُلُّهُم اَحرارٍ اِلاّ من اَقَرَّ علی نفسِهِ باالعبودیةٍ»2

«تمام مردم آزاد آفریده شده اند، مگر کسانی که از روز اختیار، بردگی را برای خود پذیرفته اند.»

با نگاهی به این دو عبارت کوتاه می بینیم که امیرالمؤمنین علیه السلام در عین آنکه به آزادی شخصی تمام افراد بشر تصریح می کند، این نکته را نیز یادآوری می کن که بردگی فردی و اجتماعی افراد و ذلّت و ظلم پذیری آنها مربوط به خودشان است و در واقع هر کسی خودش می خواهد که اینگونه باشد یا نباشد.

اگر انسانها از خود شجاعت و لیاقت نشان بدهند و به خوبی از حقوق خودشان دفاع کنند، هیچ گاه دیگران نمی توانند آنها را به بردگی بکشانند و جان و مال و وطن آنها را تصرف کنند.

یکی دیگر از انواع آزادی، آزادی اندیشه است. اگر مردم را در جهل و نادانی نگهدارند و از بیان عقاید آنها جلوگیری کنند و تغذیه فکری محدودی به آنها بدهند و بگویند آنگونه که ما می خواهیم فکر کنید، در واقع آزادی اندیشه ی آنها را محدود کرده اند در حالیکه هر انسانی حق دارد به علم و آگاهی دست یابد و هر گونه که مایل است تفکر کند و آزادند عقاید خویش را برگزیند و راه صحیح را از نادرست تشخیص دهد.

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

مرگ و قیامت از دیدگاه نهج البلاغه

مرگ و قیامت از دیدگاه نهج البلاغه

قیامت


اشکال ما انسان ها این است که تنها به شنیدن نام قیامت اکتفاء نموده ایم، و لذا بدون آنکه از آن روز هولناک، ترس و واهمه ای به دل راه دهیم، به سادگی از آن می گذریم، در حالی که قیامت روزی است خطیر و سرنوشت ساز، که طبق فرمایش امیر متقیان علی (علیه السلام) مشکلات عظیمی به همراه دارد، مشکلاتی که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی به حقیقت آن پی برده است، حوادث روز قیامت به اندازه ای هولناک و ترسناک است که با دیدنش، یاد و خاطره اش، برای همیشه بر صفحه ی دل ها حک خواهد شد، و لذا تا پرده ی حجاب دنیا از دیده ی حق بین ما کنار زده نشود، به حقیقت آن روز وانفسا دست نخواهیم یافت.


«فاحذروا عباد الله الموت و قربه، و أعدّوا له عدّته، فإنّه یأتی بامرٍ عظیم، و خطبٍ جلیل، بخیرٍ لا یکون معه شرٌّ أبداً، أو شرٍّ لا یکون معه خیرٌ أبداً، فمن أقرب إلی الجنة من عاملها؟! و من أقرب إلی النار من عاملها؟!»1

ترجمه: ای بندگان خدا! از مرگ و نزدیک بودنش بترسید، و آمادگی های لازم را برای مرگ فراهم کنید، که مرگ جریانی بزرگ و مشکلی سنگین به همراه خواهد آورد: یا خیری که پس از آن شرّی وجود نخواهد داشت، و یا شرّی که هرگز نیکی با آن نخواهد بود!

پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت، به بهشت نزدیک تر؟ و چه کسی از عمل کننده برای آتش، به آتش نزدیکتر است؟

شرح گفتار :

هشدار! از نزدیکی مرگ بترسید

امیر بیان علی (علیه السلام) در این فراز از کلام نورانی خویش موضوع نزدیکی مرگ را به همگان گوشزد نموده و مردم را به ترس از آن و مهیا سازی خود برای مواجه شدن با آن  لحظه ی خطیر دعوت نموده است.

تذکر امیر متقیان علی (علیه السلام) از این جهت است که در نظام زیبای آفرینش، مرگ جزء لا ینفک زندگی موجودات زنده عالم بوده، به گونه ای که هیچ جنبنده ای در این دار فانی وجود ندارد، مگر اینکه عاقبت در چنگال مرگ اسیر خواهد شد.

خداوند بی مثال در کلام نورانی خود، این حقیقت را به خوبی بازگو نموده و در این باره به زیبایی می فرماید: (کل نفس ذائقة الموت)2

بنابراین مرگ حقیقتی است انکار ناپذیر، و پدیده ای است عمومی که تمام موجودات عالم هستی – اعم از ضعیف و قوی – باید در مقابلش سر تسلیم فرود آورده و از آن با جان و دل استقبال نماییم.

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

توصیف اجساد مردگان از زبان امیر بیان در نهج البلاغه

توصیف اجساد مردگان از زبان امیر بیان در نهج البلاغه


«فلو مَثّلتَهُم بعقلک او کشف عنهم محجوب الغطاء لک، و قد ارتسخت اسماعهم بالهوام فَاستَکَّت. واکتحلت أبصارهم بالتراب فخسفت و تقطعت الألسنه فی افواههم بعد ذلاقتها، و همدت القلوب فی صدورهم بعد یقضتها، و عاث فی کل جارحة منهم جدید بلًی سمَّجها، و سَهَّلَ طُرُق الآخة إلیها، مُستَسلماتٍ فلا أیدٍ تدفع، و لا قلوب تجزع، لرأیت أشجان قلوب، و اقذاء عیون، لهم فی کل فظاعة صفة حال لا نتتقل، و غمرة لا تنجلی»1


مرده کفن

ترجمه: مردم! اگر آنها را در اندیشه خود بیاورید، یا پرده ها کنار رود، مردگان را در حالتی می نگرید که حشرات گوشهایشان را خورده، چشم هایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده، و زبان هایی که با سرعت و فصاحت سخن می گفتند پاره پاره شده، قلب ها در سینه ها پس از بیداری به خاموشی گراییده و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازه ای آشکار شده، و آنها را زشت گردانیده، و راه آفت زدگی بر اجسادشان گشوده شده، همه تسلیم شده، نه دستی برای دفاع، و نه قلبی برای زاری دارند آنان را می بینی که دل های خسته از اندوه، و چشمهایی پر شده از خاشاک دارند، در حالات اندوهناک آنها دگرگونی ایجاد نمی شود و سختی های آنان برطرف نمی گردد.

شرح گفتار

امیر بیان از اجساد مردگان خبر می دهد!

مولای متقیان علی (علیه السلام) در این فراز از کتاب شریف نهج البلاغه، از سرنوشتی که اجساد مردگان به آن دچار می شوند خبر داده و به گونه ای آن را توصیف نموده اند که هر خفته ی بیدار دلی را از خواب غفلت بیدار نموده و احساسات پاک انسانی را در وجودش برمی انگیزد.

امیر بیان در این بخش از کلام نورانی خویش بر آن است که با سخنانی تکان دهنده و در عین حال زیبا و دلنشین، انسان های دنیا پرست و غرق در مادیات را از خواب مرگبار غفلت و بی خبری بیدار نماید، تا کمی به خود آماده و از تن پروری و شکم پرستی و شهوت رانی... دست برداشته و به لحظه ی مرگ و احوالات و حیات بعد از آن بایندیشند.

تذکر مولای متقیان علی (علیه السلام) از این جهت است که چنین اشخاصی در زندگی تنها به لذایذ دنیوی اندیشیده و تمام هدفشان در همین بدن دنیایی و مادی خلاصه می شود، در حالی که این بدن ناز پرورده روزی اسیر خاک شده و در خانه ی قبر که جایگاه وحشت و تنهایی است گرفتار می شود، در آن وحشت سرا است که پیکر بی جان آدمی خوراک حشرات شده که  با هجوم به اعضاء و جوارح انسان و تناول از آنها شکم خود را سیر می کنند، طولی نمی کشد که از آن همه جمال و زیبایی جز پاره استخوانی که آن هم بعد از مدتی پوسیده و به خاکستر تبدیل می شود، چیزی باقی نمی ماند.

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

مهدی و مهدویت در نهج البلاغه

مهدی و مهدویت در نهج البلاغه


نهج البلاغه آینه ای است که سیمای پر فروغ قائم آل محمّد(علیهم السلام) در آن گرچه اندک، ولی زیبا، پرجاذبه، نویدبخش، دل انگیز و تحرّک آفرین تجلّی کرده و همچون جام بلورینی است که زمزم سخنان علوی درباره فرزندش مهدی موعود(علیه السلام)در آن ریخته شده است.این مقاله در جهت طرح و تحلیل آن کلمات تنظیم گردیده است .


مقدّمه:

مهدی منتظر در نهج البلاغه(2)

در عصری که جهالت مدرن، عالم و آدم را به سراشیب سقوط نزدیک نموده و بی عدالتی، ستم سالاری، معنویت ستیزی، اخلاق گریزی و هزاران فاجعه هولناک دیگر در جهان بیداد‌می کنند و آینده بشر هر روز تاریک تر شده، وحشت و ناامیدی رو به افزایش است، بحث از مهدویت از هر زاویه که انجام شود در حقیقت بحث از نویدها، سعادت ها، شادکامی ها، پیروزی معنویت، اخلاق، عدالت، تقوا، ترسیم آینده درخشان برای بشر و از جمله خواست‌های الهی و انسانی است.

بنابراین، بحث و تحقیق درباره حضرت مهدی(علیه السلام) از ضروری ترین و مهم ترین رسالت‌های دین پژوهان در عصر کنونی محسوب‌می شود.

از جمله مسائل مهم و اساسی در بحث مهدویت، جریان خلافت الهی است زیرامسئله خلافت الهی در زمین، که خدای سبحان در قرآن کریم فرمود: (إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً) (بقره: 30)

همچون داستان سفینه نوح و یا کشتی حضرت موسی و خضر(علیهما السلام) و مانند آن ها نیست که یک موضوع شخصی و معینی بوده و سپری شده باشد، بلکه جریان خلافت یک فیض متصل و فوز مستمر است که از اول با اندیشه دوام و انگیزه استمرار طرح شده است، به گونه ای که اصل خلافت از قلمرو نبوّت و رسالت فراتر رفته و به امامت رسیده است. به این دلیل، در بحث مهدویت، جریان استمرار خلافت الهی در زمین از مباحث ظریفی است که نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت.

از این رو، در نهج البلاغه در بحث ضرورت حجت در عالم، بر عنصر خلافت الهی در زمین تکیه شده است و حضرت امیرمؤمنان(علیه السلام) در کلام مبسوطی در این باره‌می فرماید: «اللّهمَّ بلی، لاتخلوا الارضُ مِن قائم لِلّهِ بحجة، اِمّا ظاهراً مشهوداً و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حججُ اللّهِ و بیّناتُه. و کم ذا؟ و أین اولئکَ؟ اولئک و اللّهِ الاقلّونَ عدداً و الاعظمونَ عِندَاللّهِ قدراً. یحفظُ اللّهُ بِهم حُجَتُه و بیّناته... اولئکَ خلفاءُ اللّهِ فی ارضِه و الدّعاةُ الی دینه. آه! آه! شوقاً الی رؤیتهم.»1 حضرت در این فراز نورانی، که بخشی از کلام مبسوط ایشان است،‌می فرماید: آری خداوندا، زمین هیچ گاه از حجت الهی که برای خدا با برهان روشن قیام کند، خالی نیست، یا آشکار و شناخته شده است، یا بیمناک و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نروند، تعدادشان چقدر است؟ و در کجا هستند؟ به خدا سوگند که تعدادشان اندک است، ولی نزد خدا بزرگ مقدارند که خداوند به وسیله آنان، حجت ها و نشانه‌های خود را نگاه‌می دارد... آن ها جانشینان خدا در زمین و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه، آه! چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم.

ادامه مقاله در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

نماز در نهج البلاغه

نماز در نهج البلاغه


 در نهج‌البلاغه‌ چنین‌ آمده‌ است‌  «خداوند بندگان‌ مؤمن‌ را با نمازها و زکاتها و روزه‌های‌ دشوار از کبر و خودبینی‌ محافظت‌ و حراست‌ می‌کند به‌ پیکر آنان‌ آرامش‌ می‌بخشد، به‌ دیدگان‌ آنان‌ فروتنی‌ می‌دهد، نفس‌ آنان‌ را رام‌ می‌سازد، دل‌های‌ آنان‌ را افتادگی‌ می‌آموزد و خودپسندی‌ را از آنان‌ دور می‌کند».


نماز

به‌ خاطر نقش‌ الگویی‌ که‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) در زندگی‌ اکثر اقشار جامعه‌ دارد و سخنانی‌ که‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) در این‌ زمینه‌ داشتند به‌ پاره‌ای‌ از سخنان‌ آن‌ حضرت‌ دربارة‌ نماز با توجه‌ به‌ نهج‌البلاغه‌ می‌پردازیم‌.

 

1- نقش‌ اساسی‌ نماز و اهتمام‌ به‌ نماز

حضرت‌ علی‌(ع‌) ضمن‌ تأکید بر امر نماز، از عوامل‌ سقوط‌ دوزخیان‌ نخواندن‌ نماز برمی‌شمرد و می‌فرماید:

«تعاهدوا امر الصلاة‌ و حافظوا علیها و استکثروا منها و تقربوا بها فانها «کانت‌ علی‌ المؤمنین‌ کتاباً موقوتاً» الا تسمعون‌ الی‌ جواب‌ اهل‌ النار حین‌ سئلوا: «ما سئلکم‌ فی‌ سقر؟ قالوا: لم‌ نک‌ من‌ المصلین‌.» و انها لتحت‌ الذنوب‌ حت‌ الورق‌ و تطلقها. اطلاق‌ الربق‌ و شبهها رسول‌ الله‌ - صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم‌ - بالحمة‌ تکون‌ علی‌ باب‌ الرجل‌ فهو یغتسل‌ منها فی‌ الیوم‌ واللیلة‌ خمس‌ مرات‌ فما عسی‌ ان‌ یبقی‌ علیه‌ من‌ الدرن‌» 1

«مردم‌! نماز را برعهده‌ گیرید و آن‌ را حفظ‌ کنید، زیاد نماز بخوانید و با نماز خود را به‌ خدا نزدیک‌ کنید. نماز فریضة‌ واجبی‌ است‌ که‌ در وقت‌های‌ خاص‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ گردیده‌ است‌. آیا به‌ پاسخ‌ دوزخیان‌ گوش‌ فرا نمی‌دهید آن‌ هنگام‌ که‌ از آن‌ها پرسیدند: چه‌ چیز شما را به‌ دوزخ‌ کشانده‌ است‌؟ گفتند: ما از نمازگزاران‌ نبودیم‌. همانا نماز! گناهان‌ را چونان‌ برگ‌های‌ پاییزی‌ فرو می‌ریزد و غل‌ و زنجیر گناهان‌ را از گردن‌ها می‌گشاید. پیامبر اسلام‌(ص‌) نماز را به‌ چشمه‌ آب‌ گرمی‌ که‌ بر درِ سرای‌ مردی‌ جریان‌ داشته‌ باشد تشبیه‌ کرد. اگر روزی‌ پنج‌ بار خود را در آن‌ شستشو دهد، هرگز چرک‌ و آلودگی‌ در بدن‌ او نماند.»

به‌ حضرت‌ علی‌(ع‌) عرض‌ شد: نظر شما دربار‌ه کسی‌ که‌ نماز نمی‌خواند چیست‌؟ آن‌ حضرت‌ فرمودند: کافر است‌. 2

بر اهتمام‌ به‌ نماز نوجوانان‌ نیز تأکید فراوانی‌ شده‌ است‌: «عملوا صبیانکم‌ الصلوة‌ و خذوهم‌ بها اذا بلغوا الحلم‌» 3 به‌ کودکان‌ نماز بیاموزید و آن‌ را به‌ هنگام‌ بلوغ‌ بر ترک‌ نماز مؤاخذه‌ کنید.

«اذا عقل‌ الغلام‌ و قرا شیئاً من‌ القران‌ علم‌ الصلوة‌» 4 «هرگاه‌ پسربچه‌ به‌ حد رشد برسد و مقداری‌ از قرآن‌ را بخواند، باید به‌ او نماز آموخته‌ شود».

نماز را در وقت‌ خودش‌ به‌ جای‌ آر، نه‌ این‌ که‌ در بیکاری‌ زودتر از وقتش‌ بخوانی‌ و به‌ هنگام‌ درگیری‌ و کار، آن‌ را تأخیر بیندازی‌ و بدان‌ که‌ تمام‌ کردار خوبت‌ در گرو نماز است‌
 
ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

قاسطین و انگیزه مقابله آنان در برابر امام علی (علیه السلام)

قاسطین و انگیزه مقابله آنان در برابر امام علی (علیه السلام)


قاسطین چه کسانی بودند و چرا در مقابل حضرت علی ایستادند ؟


امام علی

امیرالمۆمنین امام علی(علیه السلام) در دوران حکومت خویش با گروه ها و جریان هایی از مسلمانان اختلاف پیدا کرد و بعد از اینکه این جریان ها به هیچ وجه دست از تمرد و سرپیچی خود بر نداشتند و جامعه اسلامی را با اعمال خود به نا امنی کشاندند ، امیرالمۆمنین امام علی (علیه السلام) مجبور شد که با سه گروه از آنها به جنگ بپردازد.

امام علی(علیه السّلام) این سه گروه را چنین وصف می‌كنند: «من مأمور شده‌ام كه با ناكثین و قاسطین و مارقین بجنگم ، و مأموریت خود را انجام دادم. ناكثین همان اهل بصره و از یاران جمل بودند، و مارقین همان خوارج بودند و قاسطین اهل شام و از هواخواهان معاویه‌اند.»( 1)

بنابر این می توان دریافت که قاسطین معاویه و یاران او می باشند .

همچنین امام ـ علیه السلام ـ در برخی از فرمایشات خود، اصحاب معاویه یا همان قاسطین را فاسق خوانده‌اند(2)

 

سۆال: انگیزه های مقابله قاسطین با امام علی (علیه السلام)چه بود؟

پاسخ: امیرالمۆمنین امام علی(علیه السلام) در ابتدای حکومت خود، اقدام به یک سری عزل و نصب ها نمود که عدّه ای ازامرای بلاد را ابقا و برخی را عزل نمود . در مورد معاویه که در یکی از مهمترین مناطق جهان اسلام یعنی شامات حکومت می کرد، دستور به عزل او دادند و همین امر باعث شروع اختلافات و جنگ صفین شد. در مورد این دستور امام علی (علیه االسلام) و علل مخالفت معاویه بایدبه عنوان مقدمه در مورد شخصیت و پیشینه دو طرف جریان جنگ صفین، یعنی امام علی علیه السلام و معاویه، مطالبی را در نظر داشت تا جریانات بعدی را بهتر فهمید و درک کرد:

من مأمور شده‌ام كه با ناكثین و قاسطین و مارقین بجنگم ، و مأموریت خود را انجام دادم. ناكثین همان اهل بصره و از یاران جمل بودند، ومارقین همان خوارج بودند و قاسطین اهل شام و از هواخواهان معاویه‌اند

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

هشدار امام علی(علیه السلام) به هتاکان اسلام

هشدار امام علی(علیه السلام) به هتاکان اسلام


افرادی که با سم پاشی افکار جهان علیه دین مبین اسلام و مبلغان آن، سعی در قطع نمودن ریشه قطور درختی که بالغ بر 1400 سال با خون مبلغان و زحمت کشان آن و نیز عاشقان این مکتب آبیاری شده و ریشه در  ژرفای  قلوب مردم داشته و دارد ، حقانیتش آشکار و مبرهن است.


امام علی علیہ السلام

در خصوص مطلبی بحث به میان آورده ایم  که متأسفانه امروزه نیز در آن گرداب غوطه وریم و حقد و کینه دشمنان اکنون نیز غرض ورزانه و به گمان خودشان هدف مند، دامن گیرمان کرده است.

صحبت از یک برنامه بی نقص -از حکیمی است که بی کم و کاست برای بشری که در خلقت آن به خود احسن الخالقین گفت، - می باشد که خاری بر چشم معاندین گشته و آنان را جهت مقابله و گسترش آن عـَلم کرده و هر از گاهی به جهت جهل و نادانی و حسادتی که باعث کور شدن عقل و چشم ظاهر و باطن آن ها گشته، دست به کاری می زنند که حیرت همگان را برانگیخته و حماقت آنان را بیش از پیش بر ملا می سازد. آنان به زعم خویش، کارشناسان و افراد خبره ای گماشته اند تا با هزینه های هنگفتی که در اختیار دارند دست به اعمال خبیث جهت به اضمحلال کشاندن دین مبین اسلام بزنند. در حالی که روند تکراری این امر نه تنها اذهان همگان را به برتری و استیلای این مکتب روشن می سازد بلکه به افکار شوم و دست خیانتکار آنان بیشتر پی می برند و بازتاب آن  موجب کریه شدن چهره سیاسی و اجتماعی آنان می گردد. گاهی این نوع برخورد ناروا (اعمال شیطانی) موجب برانگیخته شدن افکار دیگران شده و موجب کنجکاوی غیر مسلمان گشته و آنان را به سوی مطالعه و تحقیق سوق می دهد و بعضاً اینگونه افراد جذب تازه های این مکتب گشته و نتیجه برای معاندین،  بسیار تلخ خواهد بود.

خداوند،محمد(صلی الله علیه و آله) را به روزگاری برانگیخت که هیچ یک از اعراب کتابی (ظاهراً منظور، کتاب آسمانی است) نمی خواند و پیامبری را (بر نبوت) مدعی نبود: اینک او مردم را به پیش راند، تا در جایگاه سزاوارشان برنشاند و به اوج آزادگی و رهایی شان رساند. چنین بود که سر نیزه ها یشان، در روندی درست به کار افتاد و زیر بنای جامعه شان استواری یافت

افرادی که با سم پاشی افکار جهان علیه دین مبین اسلام و مبلغان آن، سعی در قطع نمودن ریشه قطور درختی که بالغ بر 1400 سال با خون مبلغان و زحمت کشان آن و نیز عاشقان این مکتب آبیاری شده و ریشه در  ژرفای  قلوب مردم داشته و دارد ، حقانیتش آشکار و مبرهن است . اما کج فهمان روزگار نمی دانند که به جنبش در آوردن غیرت و عِرق دینی هواخواهان باعث حرکت های حماسی و به صحنه کشاندن آنان جهت مقابله حرکت مذبوحانه شان شده  که به حتم و یقین موقعیت خود شان در خطر افتاده و جایگاه پوشالی شان را از دست خواهند داد. از طرفی  واکنش در قبال این برانگیختگی، عزم طرفداران دینی را راسخ تر از قبل نموده تا با صبر و تلاش، نما و جلوه ی صحیح اسلام را در جهان و عصر حاضر به وضوح  نشان دهند.

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

شأن اهل بیت (علیهم السلام) در کلام مولا

شأن اهل بیت (علیهم السلام) در کلام مولا

اهل بیت

 

 

اسرار الهى نزد آنهاست، بدیهى است کسى که مى خواهد رهبرى دین الهى را به عهده داشته باشد باید از تمام اسرار آن باخبر باشد چرا که بدون آن پیش بینیهاى صحیح را در امر هدایت و تدبیر و نظم امور آنان، نمى تواند بر عهده بگیرد،


سۆال: امام علی (علیه السلام) چگونه اهل بیت(علهیم السلام) را معرفی میکند؟

جواب: امام(علیه السلام) در بخشی از خطبه دوم نهج البلاغه توصیفى از آل پیامبر و امامان اهل بیت(علیهم السلام) مى کند و در عباراتى کوتاه و بسیار پرمعنا، موقعیّت آنان را بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) روشن مى سازد و با هشت جمله پى در پى، در واقع آنچه را در حدیث ثقلین و حدیث سفینه نوح و حدیث نجوم آمده است توضیح مى دهد.(1)

در شش جمله اوّل مى فرماید: «آنها محلّ اسرار خدایند و پناهگاه فرمان او و ظرف علم او و مرجع احکامش و جایگاه حفظ کتابهاى آسمانى او هستند و کوه هاى استوار دینند» (هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَ لَجَاُ(2) اَمْرِهِ، وَ عَیْبَةُ(3) عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ(4) حُکْمِهِ، وَ کُهُوفُ (5)کُتُبِهِ، وَ جِبالُ دینِهِ).(6)

در جمله اوّل این حقیقت بازگو شده است که اسرار الهى نزد آنهاست، بدیهى است کسى که مى خواهد رهبرى دین الهى را به عهده داشته باشد باید از تمام اسرار آن باخبر باشد چرا که بدون آن پیش بینیهاى صحیح را در امر هدایت و تدبیر و نظم امور آنان، نمى تواند بر عهده بگیرد، به خصوص این که رهبرى آنها مربوط به زمان خاصّى نبوده است و به تمام تاریخ بشریّت نظر داشته است.

در جمله دوّم نشان داده شده که آنها پناهگاه امر الهى هستند. آیا منظور از امر در این جا تنها اوامر تشریعى است یا اوامر تکوینى را نیز شامل مى شود، ظاهر جمله هاى قبل و بعد نشان مى دهد که این جمله نظر به فرمانهاى تشریعى خداوند دارد که مردم در کسب این اوامر و اطاعت از آنها باید به پیشوایان معصوم از اهل بیت پیامبر پناه ببرند.

جمله سوّم، آنها را صندوقچه علوم الهى مى شمارد نه تنها اسرار و نه تنها اوامر، بلکه تمام علومى که براى هدایت انسانها لازم و ضرورى است و یا به نحوى در آن دخالت دارد، در این صندوقچه ها نهفته شده است!

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

چگونگی عالم فرشتگان در نهج البلاغه

چگونگی عالم فرشتگان در نهج البلاغه


عالَم فرشتگان در کلام امام علی (علیه السلام ) چگونه به تصویر کشیده شده است؟

فرشته

جواب: امام علی (علیه السلام) در خطبه اول نهج البلاغه پس از بحثی که درباره آفرینش آسمان ها و چگونگی پیدایش جهان مطرح فرموده اند به سراغ آفرینش موجوداتِ آسمان و فرشتگان ِ عالم بالا می رود و به اقسام فرشتگان پرداخته آنها را به چهار گروه تقسیم  می فرماید:

نخست به مجموعه ای از فرشتگانى که کارشان عبادت است اشاره  می کند و آنها را نیز به چند گروه تقسیم  می کند: «گروهى که پیوسته در حال سجده‏اند و رکوع نمى‏ کنند» (مِنْهُمْ سُجُود(1) لا یَرْکَعُونَ).

 «و گروهى که همواره در رکوعند و قیام نمى ‏کنند» (وَ رُکُوع لا یَنْتَصِبُونَ).

«و گروهى که پیوسته در حال قیامند و هرگز از این حالت جدا نمى‏ شوند» (وَصافُّونَ(2) لا یَتَزایَلُونَ).

«و گروه دیگرى که پیوسته در حال تسبیح خدا هستند و هرگز خسته نمى‏ شوند» (وَ مُسَبِّحُونَ لا یَسْأمُون).(3)

فلسفه خلقت فرشتگان ِ عبادت کننده احتمالا آن است که انسانها به عبادت خویش مغرور نشوند و بدانند که اگر به فرض محال او نیاز به‏ عبادت  می داشت، فرشتگان عالم بالا در همه جا مشغول عبادتند تا بندگان زمینى تصوّر نکنند عبادت کردن یا نکردن آنها اثرى در کبریایى او  می گذارد و اگر جملگى آنها کافر گردند بر دامن کبریاى او گردى نمى ‏نشیند: «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ».(4) سپس به اوصاف این مجموعه از فرشتگان پرداخته،  می فرماید: «نه خواب چشمان، آنها را  می پوشاند و نه عقل آنها گرفتار سهو و خطا  می شود، نه بدن آنها سستى  می گیرد و نه غفلت نسیان بر آنان عارض می گردد» (لا یَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُیُونِ وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ وَلا فَتْرَةُ الاَبْدانِ وَلا غَفْلَة النِّسْیانِ).

ادامه مقاله در ادامه مطلب
 
ادامه نوشته

نهج البلاغه در کلام بزرگان

نهج البلاغه در کلام بزرگان

در امثال و حكم عربى شهرت دارد كه «كلام الملوك، ملوك الكلام‏» ، این سخنى به غایت‏ حكیمانه است، نهج‏البلاغه مولا

نهج البلاغه

امیرالمؤمنین كه الحق «اخ القرآن‏» نام گرفته نیز مصداق عالى این سخن حكمت‏آمیز است، زیرا از زبان و قلم بزرگ مردى تراویده كه در جهان سخنورى یگانه بوده كلامش سرآمد كلام‏هاست. از همین روى درباره این اثر جاودانه گفته‏اند «فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق‏».

  آرى، امام مؤمنان در عرصه سخنورى گوى سبقت از همگان ربوده و توسن بلاغت را در میدان فصاحت ‏بى‏مهابا تازانده و هیچ كسى یاراى هماوردى با او را ندارد، و نه تنها هم كیشان امام متقین بر بى‏رقیبى وى اذعان دارند، بلكه سخنوران غیر مسلمان هم بر این امر گواهند، و جز این نیست كه كلام امام على (ع) مؤید از جانب حق است و از زبان و قلمى تراویده كه در شهر علم نبى (ص) بوده است .

خوش‏تر آن باشد كه سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

در ابتدا جهت تیمن به ذكر بیاناتى از بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى (ره) مى‏پردازیم:

  ما مفتخریم كه كتاب «نهج‏البلاغه‏» كه بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین كتاب رهایى بخش بشر است و دستورات معنوى و حكومتى آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست‏».1
سخنوران و دانشمندان عرب به حكم همزبانى اولین كسانى‏اند كه حلاوت این اثر ماندنى را چشیده‏اند:

 سیدرضى كه خود همت ‏به جمع‏آورى این اثر سترگ گماشته و با نهج‏البلاغه جاودانه شده و همچون قطره‏اى كه خود دریا شده مى‏نویسد: «جویندگان و سود برندگان از آن زیاد است و این به دلیل گران سنگى و قدر و منزلت این كتاب در فراهم داشتن شگفتى‏هاى سخن‏ورى و زبان‏آورى اوست».2

  عبدالحمید كاتب از سخنوران بزرگ عرب در عهد مروان، چشمه جوشان مكتب ادبى خود و سبب نویسندگى اش را حفظ خطبه‏هایى چند از نهج‏البلاغه مى‏داند.

«هفتاد خطبه از خطبه‏هاى على (ع) را حفظ كردم و پس از آن ذهنم جوشید كه جوشید».3

  و چون از فصاحت و بلاغت‏سخنان او پرسیدند، پاسخ مى‏دهد كه حفظ كلمات علىّ سبب فصاحت و بلاغت ‏سخنانم شده است .

  در همین راستا باز هم سیدرضى مى‏نویسد:

«بعد از قرآن و بیانات پیامبر اكرم (ص) هر كلام و خطبه و مقاله‏اى را كه خواندم و شنیدم توانستم با آن رقابت كنم و بهتر از ان یا همانندش را بگویم، مگر كلمات امیرالمؤمنین على «ع‏» را كه هرچه كوشیدم توانایى رقابت‏با آن را در خود نیافتم‏».

ادامه مقاله در ادامه مطلب
ادامه نوشته

شرحی بر خطبه مظلوم نهج البلاغه

شرحی بر خطبه مظلوم نهج البلاغه

فرازی ازخطبه ی سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی


یکی از خطبه های خیلی غریب و مظلوم امام علی (علیه السلام) را که کمتر سر زبان هاست، و کمتر در مجالس و محافل مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، خطبه ی سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی می باشد.


امام علی

 

نمی از اقیانوس علوم مولا علی(علیه السلام)

نهج البلاغه یک کتاب بسیار مظلومی ست. می دانید که پروفسور "جرج جرداق" مسیحی، در کتاب "امام علی صوت العدالة الانسانیة" می گوید: بعضی از خطبه های امام علی را بیش از دویست بار خواندم و سیر نشدم ، یا جناب علامه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید: خطبه شقشقیه را من ده ها بار مطالعه کردم و سیراب نگشتم . اما باور می کنید ما متاسفانه با این کتاب بزرگ ، خیلی غریبه ، بیگانه و ناآشنا هستیم ؟ دانشمند مسیحی می گوید من یک خطبه را بیش از دویست بار خواندم ، عالم اهل سنت می گوید ده ها بار خطب علی بن ابی طالب را مورد تحقیق و مطالعه قرار دادم و بیست جلد شرح نهج البلاغه می نویسد!! حال یک سوال، از میان خطبه های نهج البلاغه، کدام خطبه از همه مظلوم تر است؟ لابد می گوییم همه ی خطبه ها !!!! در مظلومیت نهج البلاغه در نزد ما که جای بحثی نیست ، حال یک خطبه از همه مظلوم تر است و آن خطبه ایست که فقط نامش را شنیدیم ، و آن خطبه ی "" سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی "" ست !

یکی از مظلومیت های خطبه سلونی این است که متاسفانه جناب سید رضی که جمع آوری کننده خطب نهج البلاغه ست ، این خطبه را در نهج البلاغه نیاورد ! چون همانطور که می دانید، نهج البلاغه سه بخش است : یک بخش خطبه ها (یعنی سخنرانی های مولا علی (علیه السلام)) ، یک بخش نامه ها (یعنی مکاتبات امیرالمومنین) ، یک بخش هم کلمات قصار (یعنی سخنان کوتاه امام علی) ، چون خطبه "سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی" نه جزء سخنرانی ، نه جزء نامه و نه جزء کلمات قصار است ، لذا سید رضی اصلا این خطبه سلونی را در نهج البلاغه نیاورد . شارحان نهج البلاغه مثل ابن ابی الحدید ، مثل آیت الله جوادی آملی ، مثل استاد علی دوانی ، اینها بخشهایی از این خطبه سلونی را در کتاب‌هایشان آوردند .

این مجموعه ی سوال و جواب ها که معلوم می شود چندین منبر سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی بود ، حدود هفتاد و نه پرسش و پاسخ است که توسط یکی از محققین در یک جزوه ای گردآوری شده ، و ما حدود تعداد نوزده سوال و جوابها را در اختیار داریم که برگرفته از چند جلسه از سخنرانی ایشان است. ان شاء الله مطالعه این سوال و جواب ها برای شما مفید باشد، امید که اندکی بفهمیم چه مولایی داریم و چه اقیانوسی از علوم و معارف، در این خطبه سلونی نهفته هست و ما متاسفانه از آن بیگانه و بی خبریم .

ادامه مقاله در ادامه مطلب


 

ادامه نوشته

حج از نگاه امام علی (علیه السلام)

حج از نگاه امام علی (علیه السلام)

امام علی

در پایان خطبه اول « نهج البلاغه »، حضرت مولی الموحدین، امام العارفین، امیرالمؤمنین  (علیه السلام) می فرماید :

شما را به حج خانه اش كه آن را قبله مردم قرار داده مكلف كرده، تا چون جانداران كه با حرص و ولع به چشمه زلال وارد می شوند، در حال تسلیم، به آن جایگاه درآیید و كبوتروار به آن حرم امن پناهنده شوید،

حكمت الهی اقتضا دارد كه بندگانش آزادانه در برابر عظمت ربوبی اش، در آن جایگاه مقدس سر فرود آرند، شنوندگانی از بندگانش را انتخاب كرد تا دعوت او را پاسخ گویند و مشیت حضرتش را تسلیم گردند.

این عباد بهره ور از گوش شنوا، به آن حریم مقدس می روند و در آن جایگاه قدس كه انبیای عظام الهی وظیفه بندگی به جای آوردند، رو به معبود قرار گرفته و خود را شبیه فرشتگان طواف كننده به دور عرش می نمایند، در آن تجارتگاه الهی سودها برده و به وعدگاه عفو و احسان حق روی می آوردند.

خداوند سبحان، كعبه و وظایفش را شعار جاودانی برای اسلام و جایگاه امن برای پناهندگانش قرار داده، در آن معبد عظیم اعمالی را واجب و ادای حق آن حرم مقدس را بر بندگانش لازم و ورود به آن معبد و دیدارش را به كسانی كه توانایی دارند، حكم نموده است. 1

 

ابعاد عظمت كعبه

شارح «ترجمه و تفسیر نهج البلاغه» در توضیح فرامین امام عاشقان می فرماید: 2

حج خانه خدا و اعمالی كه باید در آن مقدس ترین معبد الهی انجام بگیرد، به قدری در سازندگی فرد و اجتماع مؤثر است كه قابل توصیف با قضایای معمولی نیست، به طوری كه می توان گفت :

ادامه مقاله در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اخلاق در نهج البلاغه(4)

اخلاق در نهج البلاغه(4)

اخلاق در نهج البلاغه(4)
 
نويسنده: قاسمعلي کوچناني (1)
 

علامت متقيان
 

حضرت علي(عليه السلام) در علامات پرهيزگاري مي فرمايد:
يعفو عمن ظلمه، و يعطي من حرمه، و يصل من قطعه؛
پرهيزگار از کسي که به او ستم کرده مي گذرد و به آنکه محرومش ساخته عطا مي کند و با کسي که پيوندش را قطع کرده مي پيوندد (همان، خطبه 193).
يمسي و همه الشکر، و يصبح و همه الذکر، يبيت حذرا، و يصبح فرحا؛
همّ و غمّ او در شبانه روز ذکر خداوند است شب در پرهيز مي خوابد و صبح شادان بر مي خيزد(همان).
فهم لانفسهم متهمون، و من اعمالهم مشفقون؛
پرهيزگاران خود را متهم مي سازند و از کرده هاي خويش هراسان اند (همان).
و حاجاتهم خفيفه، و انفسهم عفيفه؛
نيازهاي پرهيزگاران سبک است و جان هايشان عفيف و با مناعت (همان)
انک تري له قوه في دين و حزما في لين، و ايمانا في يقين، و حرصا في علم، و علما في حلم؛
از علائم و صفات متقين اين است که مي بيني در آنها قوت و قدرت نيروي دين را و جديت در عين نرمي و ايمان توأم با يقين و حريص بودن در کسب علم و حليم بودن در عين عالم بودن (همان).
ارادتهم الدنيا فلم يريدوها؛
دنيا پرهيزگاران را خواست اما آنان دنيارا نخواستند (همان).
غضوا ابصارهم عما حرم الله عليهم، و وقفوا اسماعهم علي العلم النافع لهم؛
پرهيزگاران چشمان خود را از آنچه که به آنان تحريم فرموده است پوشيدند و گوش هاي خود را به آن علم که براي آنان سودمند است فرا دادند (همان).
في الزلازل و قور. و في المکاره صبور، و في الرخاء شکور؛
پرهيزگار در مقابل حوادث اضطراب انگيز و لرزاننده با وقار و پابرجاست و در ناگواري ها شکيبا و در موقع آسايش سپاسگزار(همان).
المتقون فيها [في الدنيا] هم اهل الفضائل: منطقهم الصواب، و ملبسهم الاقتصاد، ومشيهم التواضع؛
پرهيزگاران در دنيا اهل فصائل اند، گفتارشان راست و لباسشان متوسط و راه رفتنشان با تواضع و فروتني است (همان).
اذا زکي احد منهم خاف مما يقال له فيقول ک انا اعلم بنفسي من غيري، و ربي اعلم مني بنفسي ؛ اللهم لا تواخدني بما يقولون، و اجعلني افضل مما يظنون، و اغفرلي ما لا يعلمون؛
اگر يکي از پرهيزگاران را بستايند، از آنچه درباره ي او گويند بترسد، و گويد:«من خود را از ديگران بهتر مي شناسم و خداي من مرا از خودم بهتر مي شناسد. بار خدايا! مرا مؤاخذه مکن بدانچه بردباري مي کردند(همان).
و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الا علي
متقين با بدنهايي در اين جهان زندگي مي کنند اما روح آنها به جايگاهي بس اعلي وابسته است(همان، نامه 47).
ادامه مقاله در ادامه مطلب
 
ادامه نوشته

اخلاق در نهج البلاغه(3)

اخلاق در نهج البلاغه(3)

اخلاق در نهج البلاغه(3)
 
نويسنده: قاسمعلي کوچناني (1)
 
زهد
 
زهد در لغت، ترک ميل به شيء است. (التعريفات، ص102) و در اصطلاح اخلاق ضد حب دنيا و رغبت به آن است. زاهد کسي است که دنيا را به قلبش نخواهد و با جوارح و اعضا ترک نمايد جز به قدر ضرورت بدن از دنيا بهره نجويد. به عبارت ديگر، زهد رو گرداندن از دنيا به سوي آخرت است (جامع السعادت 57/2 تا 59).
زهد حقيقي ترک مال و جاه، بلکه ترک جميع حظوظ نفس از دنياست. و علامت زهد حقيقي آن است که؛ غنا و فقر و ذمّ و مدح و ذلّ و عزّ (ذلت و عزت) به جهت غلبه انس به خداي تعالي براي زاهد مساوي باشد (همان، ص 77)
اميرمؤمنان(عليه السلام) زهادت را چنين تعريف فرموده است:
ايها الناس الزهاده قصر الامل، و الشکر عند النعم، و الورع عند المحارم؛ اي مردم! پارسايي، دامن آرزو برچيدن است و شکر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسايي ورزيدن [است] (نهج البلاغه، خطبه 81).
حضرت در مورد مفهوم مقابل زهد، که رغبت است مي فرمايد:
و الرغبه مفتاح النصب؛
رغبت کليد رنج است (همان، حکمت 371).
و در مورد ثمره زهد مي فرمايد:
ازهد في الدنيا يبصرک الله عوراتها، و لا تغفل فلست بمغفول عنک؛
دل از دنيا برکن، تا خداوند تو را به عيب ها و زشتي هاي آن بينا کند و غافل مباش، زيرا خداوند از تو غافل نيست (همان، حکمت391).
و برترين زهد از نظر آن حضرت، مخفي نگاه داشتن زهد است.
افضل الزهد اخفاء الزهد (همان، حکمت 28).
اميرمؤمنان(عليه السلام) خود زاهدترين مردم روزگار خود بود و در خواستن از ديگران به اين که در زهد او را ياري دهند به عثمان بن حنيف نوشت:
همانا پيشوايتان از تمام دنيا به دو کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است، آگاه باشيد! شما نمي توانيد چنين باشيد! وليکن مرا در پارسايي و تلاش و پاکدامني و پيمودن راه صحيح ياري کنيد.
[الي عثمان بن حنيف الانصاري]. الاو ان لکل ماموم اماما يقتدي به، ويستضيء بنور علمه. الا و ان امامکم قد اکتفي من دنياه بطمريه، و من طعمه بقرصيه. الا و انکم لا تقدرون علي ذلک، و لکن اعينوني بورع و اجتهاد، وعفه و سداد (همان، نامه 45).
 
ادامه مقاله در ادامه مطلب
 
ادامه نوشته

اخلاق در نهج البلاغه(2)

اخلاق در نهج البلاغه(2)

اخلاق در نهج البلاغه(2)

 
نويسنده: قاسمعلي کوچناني (1)
 

عيب پوشي يا سترالعيوب
 

ضد کشف عيوب، پوشيدن و مخفي کردن عيب هاست و آن از شعبه هاي نصيحت است، و حدي براي ثواب آن نيست. چنان که از اخبار فراوان استفاده مي شود، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود:
من ستر علي مسلم ستره الله في الدنيا و الاخره؛
هر که برعيب مسلماني پرده پوشد خداوند در دنيا و آخرت عيب او را بپوشاند (جامع السعادات 280/2).
اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ي پوشاندن عيب ديگران فرمود:
من اشرف افعال الکريم غفلته عما يعلم؛
از کارهاي شرافت مندانه مرد کريم آن است که از آن چه مي داند خود تغافل ورزد (و عيب ديگران را ناديده پندارد) (نهج البلاغه، حکمت 222).
و در سخني ديگر فرمود:
من نظر من عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره؛
هر که در عيب خود بنگرد، عيب ديگران را از ياد ببرد (همان، حکمت 349).
حضرت امير(عليه السلام) در يک تعبير ديگر فرموده است:
السخاء سترالعيوب؛ (ميزان الحکمه 420/4 به نقل از غررالحکم).
سخاوت و بخشش پوشاندن عيب ديگران است.

صبر و بردباري
 

صبر بر دو قسم است: صبر بر پيشامدي که کراهت داري و صبر بر ترک چيزي که دوست داري.
و قال عليه السلام: الصبر صبران: صبر علي ما تکره، و صبر عما تحب (نهج البلاغه، حکمت 55).
اميرمؤمنان(عليه السلام) در وصيتش به فرزندش حسن(عليه السلام) فرمود:
عود نفسک الصبر علي المکروه، و نعم الخلق التصبر في الحق؛
خويشتن را به صبوري در برابر ناخوشايندها عادت ده، و نيکو خصلتي است صبوري کردن در راه حق (نهج البلاغه، نامه 31).
در خطبه 98 فرمود:
و ان ابتليتم فاصبرووا، فان العاقبه للمتقين؛
اگر [به رنج و ناراحتي] مبتلا شديد، شکيبا باشيد که عاقبت [پيروزي] با پرهيزگاران [يعني با صابران] است.
در خطبه ي 26 فرمود:
و استشعروا الصبر فانه ادعي الي النصر؛
شکيبايي را شعار خود سازيد که به نصرت و پيروزي فراخواننده تر است.
 
ادامه مقاله در ادامه مطلب

 

 


ادامه نوشته

شما چقدر تقوا داريد؟!

شما چقدر تقوا داريد؟!

حضرت علي عليه السلام

خطبه «همام» از خطبه‎هاى معروف نهج‎البلاغه است كه در آن سيماى پرهيزگاران و ترسيم جمال متقين، از زبان اميرالمومنين حضرت على(عليه‎السلام) بيان شده است.

«همام» از ياران زاهد و اهل سير و سلوك امام بوده است، كلمه «همام» از ريشه لغوى «همم» است، به معناى كسى كه تصميم به هر كارى بگيرد آن را به انجام رساند و تا آن را تمام و كمال نكند؛ رها نكند.

«همام»، پسر «شريح» و برادرزاده «ربيع بن خثيم» است. ربيع يكى از هشت زاهد و پارساى معروف تاريخ و زمان خود است. علامه شهيد آية الله مطهرى، در كتاب سيرى در نهج‎البلاغه، او را از جمله ياران و دوستان اميرمومنان على(عليه‎السلام) شمرده كه دلى سرشار از معرفت و روحى از آتش عشق، شعله‎ور داشت.

چنين روايت شده است، «همام» که مردى پارسا و عبادت‎پيشه بود به آن حضرت گفت: اى پيشواى مومنان، سيماى پرواپيشگان و پارسايان را برايم ترسيم فرما، آن چنانكه گويا آنان را مى‎بينم.

امام کمي درنگ كرد و از پاسخ سريع خوددارى فرمود و آنگاه گفت: اى همام! اطاعت پروردگار كن و از او پروا دار و به نيكى و نيكوكارى روى آر كه خدا با تقوا پيشگان و نيكوكاران است.

پاسخ كوتاه امام او را قانع نساخت و عطش درونيش همچنان باقى ماند و بدان بسنده نكرد، به طوري كه اصرار بر شنيدن پاسخ كامل، در چهره او خوانده مى‎شد.

ادامه مقاله در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

ارزش حکومت در نگاه علی بن ابیطالب (علیه السلام)

ارزش حکومت در نگاه علی بن ابیطالب (علیه السلام)

نهج البلاغه

سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. اما کاملترین مرد تاریخ که قدرتی لایزالی دارد حکومت را نمی خواهد مگر برای اینکه حقی را بر پا دارد یا باطلی را از میان بردارد. و در غیر این صورت حکومت برایش از لنگه ای کفش پاره بی ارزشتر است.


« دخلت علی امیرالمومنین بذی قار و هو یخصف فعله فقال لی: ما قیمة هذا النعل؟

فقلت لا قیمة لها. فقال علیه السلام: والله لحسی احبّ الیّ من امرتکم الا ان اقیم حقّاً او ادفع باطلّا.»

« عبدالله بن عباس می گوید: وارد شدم در ذی قار 1 خدمت امیرالمومنین علیه السلام، در حالیکه  کفشش را وصله می کرد. به من فرمود؛ ارزش این کفش چقدر است؟

گفتم: ارزشی ندارد، فرمود: سوگند به خدا، این کفش در نزد من محبوب تر از زمامداری بر شماست، مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را از میان بردارم.

 

برتری کفش کهنه بر زمامداری بر کشورها

آری، این منطق امیرالمومنین علیه السلام است در برابر منطق نماهای حیات بشری. آیا در تاریخ سراغ دارید افرادی را که این گونه از روی ایمان راستین سخن بگویند؟

سلطه بر دیگران و برای ملت ها تصمیم گرفتن و از امکانات طبیعی یک حکومت بهره بردن آرزوی اکثر افراد بشر در طول تاریخ بوده و هست. ممکن است جمله ای که امیرالمومنین علیه السلام در ارزیابی زمامداری و حکومت بر مردم بیان فرموده است، برای اکثریت قریب به اتفاق مردم قابل تصور نباشد، چه رسد به آنکه آن را تصدیق کنند و بپذیرند.

ادامه مقاله در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

اخلاق در نهج البلاغه(1)

اخلاق در نهج البلاغه(1)

اخلاق در نهج البلاغه(1)
نويسنده: قاسمعلي کوچناني (1)

طرح مسئله

نقش و جايگاه علم اخلاق در رساندن انسان به کمال و سعادت دنيوي و اخروي چيست؟
رابطه شناخت فضائل و رذائل اخلاقي در عمل به فضائل و اجتناب از رذائل چگونه است؟
از اميرمؤمنان(عليه السلام) به عنوان باب مدينه ي علم رسول خدا(صلي الله عليه و آله)چگونه مي توان الگوي مکارم اخلاقي گرفت؟
نقش نهج البلاغه در معرفي و بيان فضائل و رذايل اخلاقي چيست؟
تعريف فضائلي از قبيل: صله رحم، کتمان سر، صبر، امانت داري و اداي امانت، قناعت، زهد، تقوي و عزت نفس چيست؟ و از ديدگاه اميرمؤمنان چه تأثيري در سعادت انسان دارد؟

اهميت و ضرورت علم اخلاق

انسان مرکب از روح و بدن است. هم چنان که بيان تفصيل امراض بدن و معالجات آن، بر عهده ي علم طب است؛ علم اخلاق نيز متکفل به بيان رذايل اخلاقي و معالجات آنها است. موضوع علم اخلاق، نفس ناطقه است و غايت علم اخلاق، کامل کردن و رساندن انسان از اول افق انسانيت به جانب آخر کمالات انساني است.
اگر روح انسان به صفات شريف متصف گردد، آن گاه مدام و ابدي در بهجت و سعادت خواهد بود. اگر به رذايل صفات متصف گردد در عذاب و شقاوت مخلد خواهد بود. انسان از اول افق انسانيت تا آخر مدارج انسانيت، داراي عرض عريضي است. اولِ آن متصل به افق بهائم است و آخر آن به افق ملائکه اتصال دارد. علم اخلاق، انسان را از حضيض بهيميّت به اوج مراتب ملکيّت عروج مي دهد. پس صناعتي که اخس موجودات را به اشرف مخلوقات مي رساند، صناعتي بس شريف است.
بنابراين جهت بود که حکماي سلف، علم را به طور حقيقي، جز بر علم اخلاق اطلاق نمي کردند و علم اخلاق را به عنوان «اکسير اعظم» مي ناميدند و اول تعاليمشان علم اخلاق بود و معتقد بودند تا وقتي که اخلاق متعلم، مهذب نگشته ساير علوم براي او سودي نخواهد داشت.
قرآن کريم براي تزکيه و تهذيب اخلاق، اهميت خاصي قائل است و آنرا موجب فلاح و رستگاري مي داند. رستگاري ملازم با سعادت است. چنانکه فرمود:
قد افلح من تزکي (اعلي، 14).
و نيز فرمود:
قد افلح من زکيها و قد خاب من دسيها
هرکس نفس ناطقه ي خود را از گناه و بدکاري پاک و منزه سازد به يقين رستگار خواهد بود و هر که او را به کفر و گناه پليد گرداند البته زيانکار خواهد گشت (شمس، آيات 9و10).
علي(عليه السلام) فرمود:
و من تادب بادب الله اداه ذلک الي الفلاح الدائم؛ (سنن النبي، ص 92)
هر کس به ادب مؤدب شود اين ادب او را به رستگاري دائم مي کشاند.
ادامه مقاله در ادامه مطلب

ادامه نوشته